متن در ادامه مطلب
به خشنودی اهورامزدا
من، به هستی خداوند یکتا و پیامداری اشو زرتشت اسپنتمان بیگمانم.
من، دین بهی زرتشتی را برمی گزینم که بهترین راه زندگی را به من نشان می دهد.
اندیشه و گفتار و کردار نیک را می ستایم.
دین زرتشتی را می ستایم، که خواستار آزادگی و آشتی و ازخودگذشتگی و
پارسائی و یگانگی است
و دینی است که از همۀ دینهای کنونی و آینده بهتر و زیباتر است.
اهورامزدا، خداوند جان و خرد را، سپاسگزارم
و پیمان میبندم که بر دین نیک و پاک زرتشتی استوار بمانم.
ایدون باد
همگی آزادند که خود را زرتشتی/بهدین/مزدیسنی بدانند و بنامند
به خشنودی اهورامزدا
زرتشتی بودن، پیش از هر چیز، یک آگاهی و باوری ژرف و درونی به بهترین راستی و درستی (اشا وهیشتا یا اَردیبهشت) و نیکی بر بنیان اندیشه و خرد می باشد (وُهومن یا بَهمن). یک زرتشتی باور دارد که راستی بهترین نیکی است و آباد کننده است اما دروغ، ویرانگر جان و جهان است. خوشبختی او با خوشبختی همگان کامل می گردد. برای او جهان هستی یگانه است، بدین مفهوم که هر چه هست با هم و درهم تنیده است و سرنوشت یکی در سرنوشت دیگری اثرگذار است. آب و باد و آتش و خاک را، که هر چه هست از آنها درست شده، سپنتائی و اهورایی می داند و از آلودگی و نابودی آنان که آلودگی و نابودی خود است می پرهیزد. گیاهان و جانوران را نیز در این چرخۀ هستندگی و یگانگی می داند و آنها را نمی آزارد زیرا که پیامدش آزردگی خود و جهان است.
او یک ستایشگر خرد است، خردی که از ژرفای وجودش برمی خیزد و نیک است و بهساز. از این رو به او مَزدَیَسنی نیز می گویند: ستایندۀ دانش و خرد. خردی که در همبودگاه (جامعه)بزرگ او بگونۀ خرد گروهی، در همکاری و هماهنگی با دیگر اندیشههای نیک و سازنده، زندگی همبودگاهی او را به نیکی سازمان و سامان می دهد. سامانی که خوشبختی او و همگان را در پی دارد.
اگر شما نیز چنین می اندیشید و بر بنیان این باور سخن گفته و کارهای زندگانیتان را بر آن استوار می دارید، شما نیز یک زرتشتی و یک مزدیسنی یا ستایشگر دانش و آگاهی و خرد می باشید.
این یک شناختِ راستین و گزینش بر پایۀ آن است، در نتیجه امری فردی میباشد. این همانا یک فرآیند و روند است که خود هم آغازگر و هم میوۀ یک دگرگونی ژرف درونی می باشد و نیاز به زمان برای رسائی یافتن دارد.
بسیاری از ایرانیان، که پدران و مادران آنها در جایی در زمان و مکان و در پی رویدادهای گوناگون (اما بیشترین در پی زور و بیداد) از آئین مادری چشم پوشیده و به آئینی دیگر گرویده اند، امروزه چشمانشان بر راستیها و روشنیهای فرهنگ و آئین ریشهایِ خویش باز شده و خواستار بازگشت به خویشتن هستند.
بسیاری از این هم میهنان چه بسا که بسیار راه دارند تا جان و روان خود را از آلودگیهای سده و هزاره پاک گردانند اما همانگونه که آمد این یک روند و فرآیند است و ارجمند آن است که راه دیده شود و روشنائی خود را بنمایاند. رهرو خود دیگر در راه افتاده و بسوی آماج و آماجگاه (مقصد و مقصود) روان می شود.
همگی این نازنیانِ هممیهن و هماندیش نیز آزادند که خود را زرتشتی/بهدین/مزدیسنی بدانند و بنامند و کسی نیز بر پایۀ آزادی گوهریِ انسان برای گزینش باور، حق بازخواست او را ندارد.
از سوی دیگر و در کنار و دست در دست آزادی، و برای آنکه این آزادی در چهارچوب راستی و نیکی بماند، بایسته است که هر کس پاسخگوی گزینشهای خویش و اندیشه و گفتار و کردارش باشد.
آزادگی به مفهوم بی بندوباری و هرج و مرج نیست که اگر چنین باشد به دروغ، که ویرانگر جان و جهان است دگرگون می شود. یک بِهدینِ آزاده، انسان رسیده و پختهای است که پاسخگوی کردارهای خویش است و خویشکاری (مسئولیت) آن را بر خود گرفته و زمین و زمان و دیگران را پاسخگو نمی یابد. مزدیسنا، آئین خردمندان و رسیدِگان فرهنگی است.
بس است هر چه خود را و خرد و زندگی و سرنوشت خود را در دست دیگران، آن هم دشمنانِ خویش گذاشتیم و بر آئینهای ناخودی و بیایانی سرنهادیم. آئینهائی که انسان را خردمند نمی خواهند بلکه عبد و عبید و گوسفند می خواهند، که سر به زیر اندازد و حتا اگر سرش را بزنند آن را بلند نکند.
یک زرتشتی سربلند است و سرافراز به آنچه در چنتۀ فرهنگی و آئینی و تاریخی و اخلاقی خویش دارد و انسان آزادهای است که سر تسلیم بر درگاه نابکاران و دزدان و ددان فرود نمی آورد.
پس سربلند باشیم و خود را ایرانی و زرتشتی/بهدین/مزدیسنی بدانیم و بنامیم.
چگونه به خانوادۀ بزرگتر زرتشتیان بپیوندیم؟
این نیز پرسشی است که در اندیشۀ بسیاری از بازگشتگان به آئین مادری می باشد.
saam saam manam zan dadashet dadash majid baba in webloget kheili ghashange afarin afarin
درود.امیدوارم این وبلاگ تونسته باشه به دانسته های زن داداش گلم در باره ایران زمین و مهد مادری کمکمی کرده باشه.واسه همه نظرا و حرفای قشنگت ممنونم.