زمان چه سبکوار میگذرد
بیش از سه هزار سال است آخرین جملات
خود را در گوشهای سنگین بشر زمزمه کردی
و آنها را تنها گذاشتی،
با یادگاری از خویش
با سرودههای مقدست که از لبان مینوی نیک برگرفتی
و با اندیشة بلند خویش آمیختی
و بر لوح دئنای انسانی حک کردی.
امروز پنجم دیماه است
روزی که همه ما، عاشقان تو
فروهر پاکت را درود میفرستیم؛
همة ما که در جستجوی کلام تو پوستههای
سخت زمان را شکافتیم
و از طوفان سهمگین تاریخ جان به در
بردیم؛
همة ما به بلندای سخن تو چشم دوختیم و
صخرههای سخت تحقیر و دروغ
و پرتگاههای هراسانگیز خشم و ادعا
را پیروزمندانه پشت سر گذاشتیم.
امروز پنجم دیماه است
و سال 1390
و بوی خوش و روشن اندیشة تو،
خوشترین و روشنترین بویی است که در
بوتة احساس آدمی میپیچد
و آن را به پهنای هفتکشورزمین میتوان
بوئید.
و من در اندیشهام که برای سبز شدن
مانترای تو چه کردهام؟
در اندیشهام که برای خوشبختشدن خودم
هم که شده، کسی را خوشبخت کردهام؟
در اندیشهام که به راز دستهای
برافراشتهات
و دل و اندیشة روشنات
چقدر نزدیک شدهام؟
در اندیشهام که اگر ده سال بیندیشم،
آیا خواهم توانست جرعهای از جام
اندیشهبرانگیزت بنوشم؟
امروز پنجم دیماه است
و دوستدارانت بیش از روزهای
دیگر به تو نزدیکاند
و حضور فروهر پاک تو را حس میکنند؛
ای زرتشت پاک از خاندان سپیتمان،
یاریمان کن
تا از کسانی باشیم که فرشه را میجویند
و میکوشند با الهام از خرد نیک تو
جهان را تازه گردانند. |